مهدی امجدی

۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه


دورهٔ جوانی کوروش

تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته‌است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام مهرداد (میترادات) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.[۱] آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت: امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند. هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.[۱]
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد. پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.[۱]

۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه




شعر عقاب . مرحوم خانلری

گشت غمناك دل و جان عقاب چو ازو دور شد ايام شباب
ديد كش دور به انجام رسيد آفتابش به لب بام رسيد
بايد از هستي دل بر گيرد ره سوي كشور ديگر گيرد
خواست تا چاره ي نا چار كند دارويي جويد و در كار كند
صبحگاهي ز پي چاره ي كار گشت برباد سبك سير سوار
گله كاهنگ چرا داشت به دشت ناگه ا ز وحشت پر و لوله گشت
وان شبان ، بيم زده ، دل نگران شد پي بره ي نوزاد دوان
كبك ، در دامن خار ي آويخت مار پيچيد و به سوراخ گريخت
آهو استاد و نگه كرد و رميد دشت را خط غباري بكشيد
ليك صياد سر ديگر داشت صيد را فارغ و آزاد گذاشت
چاره ي مرگ ، نه كاريست حقير زنده را فارغ و آزاد گذاشت
صيد هر روزه به چنگ آمد زود مگر آن روز كه صياد نبود
آشيان داشت بر آن دامن دشت زاغكي زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از كف طفلان خورده جان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زيسته افزون ز شمار شكم آكنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا ديد عقاب ز آسمان سوي زمين شد به شتاب
گفت كه : ‹‹ اي ديده ز ما بس بيداد با تو امروز مرا كار افتاد
مشكلي دارم اگر بگشايي بكنم آن چه تو مي فرمايي ››

گفت : ‹‹ ما بنده ي در گاه توييم تا كه هستيم هوا خواه تو ييم
بنده آماده بود ، فرمان چيست ؟ جان به راه تو سپارم ، جان چيست ؟
دل ، چو در خدمت تو شاد كنم ننگم آيد كه ز جان ياد كنم ››
اين همه گفت ولي با دل خويش گفت و گويي دگر آورد به پيش
كاين ستمكار قوي پنجه ، كنون از نياز است چنين زار و زبون
ليك ناگه چو غضبناك شود زو حساب من و جان پاك شود
دوستي را چو نباشد بنياد حزم را بايد از دست نداد
در دل خويش چو اين راي گزيد پر زد و دور ترك جاي گزيد
زار و افسرده چنين گفت عقاب كه :

‹‹ مرا عمر ، حبابي است بر آب
راست است اين كه مرا تيز پر است ليك پرواز زمان تيز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت به شتاب ايام از من بگذشت
گر چه از عمر ،‌دل سيري نيست مرگ مي آيد و تدبيري نيست
من و اين شه پر و اين شوكت و جاه عمرم از چيست بدين حد كوتاه؟
تو بدين قامت و بال ناساز به چه فن يافته اي عمر دراز ؟
پدرم نيز به تو دست نيافت تا به منزلگه جاويد شتافت
ليك هنگام دم باز پسين چون تو بر شاخ شدي جايگزين
از سر حسرت بامن فرمود كاين همان زاغ پليد است كه بود
عمر من نيز به يغما رفته است يك گل از صد گل تو نشكفته است
چيست سرمايه ي اين عمر دراز ؟

رازي اين جاست،تو بگشا اين راز››
زاغ گفت : ‹‹ ار تو در اين تدبيري عهد كن تا سخنم بپذيري
عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست دگري را چه گنه ؟ كاين ز شماست
ز آسمان هيچ نياييد فرود آخر از اين همه پرواز چه سود ؟
پدر من كه پس از سيصد و اند كان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت كه برچرخ اثير بادها راست فراوان تاثير
بادها كز زبر خاك و زند تن و جان را نرسانند گزند
هر چه ا ز خاك ، شوي بالاتر باد را بيش گزندست و ضرر
تا بدانجا كه بر اوج افلاك آيت مرگ بود ، پيك هلاك
ما از آن ، سال بسي يافته ايم كز بلندي ،‌رخ برتافته ايم
زاغ را ميل كند دل به نشيب عمر بسيارش ار گشته نصيب
ديگر اين خاصيت مردار است عمر مردار خوران بسيار است
گند و مردار بهين درمان ست چاره ي رنج تو زان آسان ست
خيز و زين بيش ،‌ره چرخ مپوي طعمه ي خويش بر افلاك مجوي
ناودان ، جايگهي سخت نكوست به از آن كنج حياط و لب جوست
من كه صد نكته ي نيكو دانم راه هر برزن و هر كو دانم
خانه ، اندر پس باغي دارم وندر آن گوشه سراغي دارم
خوان گسترده الواني هست خوردني هاي فراواني هست ››

****

آن چه ز آن زاغ چنين داد سراغ گندزاري بود اندر پس باغ
بوي بد ، رفته ا زآن ، تا ره دور معدن پشه ، مقام زنبور
نفرتش گشته بلاي دل و جان سوزش و كوري دو ديده از آن
آن دو همراه رسيدند از راه زاغ بر سفره ي خود كرد نگاه
گفت : ‹‹ خواني كه چنين الوان ست لايق محضر اين مهمان ست
مي كنم شكر كه درويش نيم خجل از ما حضر خويش نيم ››
گفت و بشنود و بخورد از آن گند تا بياموزد از او مهمان پند

****

عمر در اوج فلك بر ده به سر دم زده در نفس باد سحر
ابر را ديده به زير پر خويش حيوان را همه فرمانبر خويش
بارها آمده شادان ز سفر به رهش بسته فلك طاق ظفر
سينه ي كبك و تذرو و تيهو تازه و گرم شده طعمه ي او
اينك افتاده بر اين لاشه و گند بايد از زاغ بياموزد پند
بوي گندش دل و جان تافته بود حال بيماري دق يافته بود
دلش از نفرت و بيزاري ، ريش گيج شد ، بست دمي ديده ي خويش
يادش آمد كه بر آن اوج سپهر هست پيروزي و زيبايي و مهر
فر و آزادي و فتح و ظفرست نفس خرم باد سحرست
ديده بگشود به هر سو نگريست ديد گردش اثري زين ها نيست
آن چه بود از همه سو خواري بود وحشت و نفرب و بيزاري بود
بال بر هم زد و بر جست ا زجا گفت :

كه اي يار ببخشاي مرا
سال ها باش و بدين عيش بناز تو و مردار تو و عمر دراز
من نيم در خور اين مهماني گند و مردار تو را ارزاني
گر در اوج فلكم بايد مرد عمر در گند به سر نتوان برد

شهپر شاه هوا ، اوج گرفت زاغ را ديده بر او مانده شگفت
سوي بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلك ، همسر شد
لحظه‎يي چند بر اين لوح كبود نقطه ‎يي بود و سپس هيچ نبود

درود بر ایرانیان شرافتمندی که نام
کورش کبیر
را زنده نگه میدارند
حق الناس را دست نزن . مصمم باش . عاشق تصمیمت باش .

سفر آرمانی مهندس حسین ثابت به کیش با الهام از یک خواب ساده شروع شد خوابی که در آن مادر وی پلی را نشان اش داد که گذار از غرب به شرق را یاد آوری می کرد.خواب به حقیقت پیوست هر چند بستر این خواب تلاش یک ساله ی سفیر وقت ایران در جذب و بازگشت همچون ثابت ها به وطن بود.مهندس ثابت که کوله باری از سی سال تجربه در صنعت گردشگری در خارج از کشور اندوخته بود بلادرنگ تصمیم به بازگشت به وطن گرفت و بدین ترتیب گذر از پل از یک الهام و رویا به واقعیت پیوست.پلی که اینچنین در رویای مهندس ثابت ریشه دوانده ما را می رساند به چینود پلی اساطیری که در اوستا به آن اشاره شده و در نا خود آگاه تاریخی ایرانیان قرار دارد(پل چینود در چکاد داییتی قرار دارد.روان درگذشتگان در بامداد چهارمین روز مرگ به آن می رسد.اگر بهشتی باشد روان گشوده می شود و کردار نیکویش در پیکر دختری بهشتی او را به درجات بهشت می رساند...)
مهندس ثابت تا پیش از آن که در شرق هتلی بزرگ با نماد های تاریخی بسازد توانسته بود در غرب در جزایر قناری هتل داری پر آوازه شود.رجعت او به ایران,پل فیروزه ی شرق,توام بود با احیای نماد های دیرینه ی دوران هخامنشی در هتلی که این روزها با نام هتل بزرگ داریوش شناخته می شود.فضامندی این هتل که به لحاظ طراحی یکی از چند پروژه مهم کیش به حساب می آید بسیار چشمگیر است.
استفاده از المان های تاریخی و به کار بردن موتیف های ایرانی مربوط به دوران هخامنشی از دیگر ویژگی های حايز اهمیت این هتل است که آن را برجسته می سازد هتل داریوش این روزها به یکی از کانون های جذب گردشگر در کیش تبدیل شده و توانسته است پیوند زیبایی بین معماری و گردشگری ایجاد کند.عموم گردشگرانی که از این هتل بازدید کرده اند یا شبی را در یکی از اتاق های آن آسوده اند مجذوب نقوش برجسته و مجسمه ها و سر ستون هایی شده اند که پیش از هر چیز یاد آور معماری باشکوه گذشته ایرانی است.آن وقت است که محال پا به فرار می گذارد

.


۱۳۸۷ اسفند ۲۴, شنبه


" گفتگو با خدا "

در رويا ديدم که با خدا حرف مي زنم .
او از من پرسيد: آيا مايلي از من چيزي بپرسي ؟
گفتم ...اگر وقت داشته باشيد...
لبخندي زد و گفت : زمان براي من تا بي نهايت ادامه دارد .
چه پرسشي در ذهن تو براي من هست ؟
پرسيدم : چه چيزي در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده مي کند؟
پاسخ داد : آدم ها از بچه بودن خسته مي شوند ... عجله دارند بزرگ شوند و سپس آرزو دارند دوباره به دوران کودکي باز گردند .
سلامتي خود را در راه کسب ثروت از دست مي دهند و سپس ثروت خود را در راه کسب سلامتي دوباره صرف مي کنند....
چنان با هيجان به آينده فکر مي کنند که از حال غافل مي شوند ، به طوري که نه در حال زندگي مي کنند نه در آينده .
آنها طوري زندگي مي کنند ، انگار هيچ وقت نمي ميرند و جوري مي ميرند انگار هيچ وقت زنده نبوده اند .
من براي لحظاتي سکوت کردم ، سپس پرسيدم:
مانند يک پدر کدام درس زندگي را مايل هستي که فرزندانت بياموزند؟
پاسخ داد: ياد بگيرند که نمي توانند ديگران را مجبور کنند که دوستشان داشته باشند ، ولي مي توانند طوري رفتار کنند که مورد عشق و علاقه ديگران باشند .
ياد بگيرند که خود را با ديگران مقايسه نکنند .
یادبگيرند ديگران را ببخشند با عادت کردن به بخشندگي ...
ياد بگيرند تنها چند ثانيه طول مي کشد تا زخمي در قلب کسي که دوستش دارند ايجاد کنند ، ولي سال ها طول مي کشد تا آن جراحت التيام بخشد...
ياد بگيرند يک انسان ثروتمند کسي نيست که دارايي زيادي دارد ، بلکه کسيست که کمترين نياز و خواسته را دارد...
ياد بگيرند کساني هستند که آن ها را از صميم قلب دوست دارند ولي نمي دانند چگونه احساس خود را بروز دهند...
ياد بگيرند و بدانند دو نفر مي توانند به يک چيز نگاه کنند ولي برداشت آن ها متفاوت باشد...
ياد بگيرند کافي نيست که تنها ديگران را ببخشند بلکه انسان ها بايد قادر به بخشش و عفو خود نيز باشند...
سپس من از خدا تشکر کردم و گفتم : آيا چيز ديگري هم وجود دارد که مايل باشي فرزندانت بدانند؟
خداوند لبخندي زد و پاسخ داد: فقط اين که بدانند من اين جا و با آن ها هستم... براي هميشه...

۱۳۸۷ دی ۱۱, چهارشنبه

داریوش بزرگ



داریوش (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎)،


پسر ویشتاسپ، ملقب به داریوش بزرگ یا داریوش یکم وداریوش کبیر، سومین پادشاه هخامنشی بود. وی با کمک دیگر نجبای پارسی با کشتن گئومات مغ که به عنوان بردیا فرزند کوروش بزرگ بر تخت نشسته بود سلطنت را به خاندان هخامنشی بازگرداند. پس از آن به فرونشاندن شورشهای داخلی پرداخت. نظام شاهنشاهی را استحکام بخشید و سرزمینهایی چند به شاهنشاهی الحاق کرد. آغاز ساخت پارسه (تخت جمشید) در زمان پادشاهی او بود. از دیگر کارهای او حفر ترعه‌ای بود که دریای سرخ را به رود نیل و از آن طریق به دریای مدیترانه پیوند می‌داد. مقبرهٔ او در دل کوه رحمت در مکانی به نام نقش رستم در مرودشت فارس (نزدیک شیراز) است. شهرت او در غرب به خاطر وقوع نبرد ناموفق ایرانیان با یونانیان در مکانی به نام ماراتن، در زمان اوست.


داریوش در طول ۳۶ سال پادشاهی خود اقداماتی به شرح ذیل انجام داد.
۱- فرونشانی شورشیان داخلی و استحکام قدرت مرکزی: داریوش در طول ۷ سال و ۱۹ جنگ توانست شورشیان داخلی را فروبنشاند.از جمله شورشهای انجام گرفته می توان به شورش عیلام و شورش بابل اشاره نمود.
۲- ساماندهی تشکیلات داخلی کشور: داریوش اهتمام فراوانی از خود برای ساماندهی تشکیلات داخلی کشور به خرج داد به طوریکه نظام تشکیلاتی که وی بنیان نهاد مدتها بعد با اندک تغییری توسط سایر حکومتها از جمله سلوکیه ، ساسانیان و حتی اعراب دنبال گردید.از جمله اقدامات داریوش در این زمینه می توان به ایجاد راه شاهی که سارد پایتخت لیدی را به شوش پایتخت هخامنشیان وصل می کرد، ضرب سکه دریک ، تقسیم قلمرو شاهنشاهی به قسمت‌هایی به نام ساتراپ و ... اشاره نمود.
۳- لشگرکشی به سکستان: از جمله اقدامات داریوش لشگرکشی به سکستان بود که چندان توفیقی برای ایرانیان نداشت.
۴- نبرد با یونانیان : نبرد با یونانیان در مواقعی به نفع سپاه ایران بود ولی در نبرد با دولت آتن در محلی به نام ماراتن سپاه ایران مجبور به عقب نشینی گردید.
۵- جنگیدن با اقوام سیت روی رود خانه دانوب ولشکر کشی به اروپا که برای مدتی طولانی دزدان سیت را فرونشاند

ترجمه قسمتی از کتیبه‌های داریوش

نقش برجسته داریوش اول در بیستون
من داریوش،شاه بزرگ، شاه، شاه پارس، شاه سرزمین‌ها (کشورها)، پسر وشتاسب، نوه ارشام هخامنشی هستم. پدر من وشتاسب، پدر وشتاسب ارشام، پدرارشام اریارمن، پدر اریارمن چیش پیش و پدر چیش پیش هخامنش بود.
ما بدلیل این که از دیرگاهان از خاندانی اصیل و شاهانه بودیم هخامنشی خوانده شدیم .۸ نفر از خاندان ما پیش از این شاه بوده‌اند و من نهمین هستم. ما ۹ نفر پشت سر هم شاه بوده و هستیم. به خواست اهورامزدا من شاه هستم واو شاهی را به من هدیه داد.
ای که این نوشته‌ها و این نقش‌ها را که من تهیه کرده‌ام می‌بینی از آنها حفاظت و مراقبت کن.
اگر تا زمانی که توانایی داری از این نوشته‌ها و نقش‌ها مراقبت کنی اهورامزدا یارت باد و دودمان و زندگیت بسیار باشد و همه کارهایت مورد قبول اهورامزدا باشد.
امیدوارم اگر این نوشته‌ها و نقش‌ها رادر هنگام توانایی مراقبت و حفاظت نکنی اهورامزدا یارت نباشد و دودمانت تباه باشد و انچه می‌کنی اهورامزدا ضایع کند.




آتوسا دختر كوروش بزرگ

آتوسا زن آسمانی و زمینی ایران قدیم

آتوسا دختر کورش بزرگ و همسر پادشاه هخامنشی داریوش یکم و مادر خشایارشا برجسته ترین زن در تاریخ ایران قدیم است.

زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی
پس از آناهیتا او دومین کسی بود که لقب بانو که یک عنوان مذهبی بود، گرفت. زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه‌ها داده می‌شد. آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه‌های خود تحت عنوان «ایرانیان» که اختصاص به جنگ خشایارشا با یونانیان دارد از آتوسا به عنوان بانوی بانوان یاد می‌کند. آتوسا خواندن و نوشتن را به خوبی می‌دانست، و نقش تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت. کمبوجیه عاشق خواهر خود آتوسا شد و مغ‌های زرتشتی را جمع کرد و از آنها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند. پس از درگذشت کمبوجیه در راه بازگشت از مصر، داریوش یکم با آتوسا ازدواج می‌کند. این ازدواج چند دلیل داشته‌است:
ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت او را قانونی جلوه می‌داد.
از آنجا که آتوسا باهوش، با فرهنگ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای داریوش شاه به حساب می‌آمد.
از آنجا که آتوسا زنی جاه‌طلب و قدرت‌طلب بود از طریق این وصلت می‌توانست به آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند.
هرودوت می‌گوید آتوسا از قدرت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان که به توصیه او انجام شده بود، داریوش یکم همواره از نصیحت‌های او بهره می‌جست. او حتی علاقمند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش را همراهی کند. هرودوت از قول آتوسا نقل می‌کند که به داریوش شاه گفته


چرا نشسته‌ای و عازم جنگ نمی‌شوی و سرزمین‌های دیگر را تسخیر نمی‌کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته‌است که عازم جنگ شود و به پیروزی‌هایی نایل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آن‌ها حکمرانی می‌کند.


اگر گفته هرودوت اغراق‌آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش است. گفته شده‌است که آتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود اگاه بود، و از حضور یونانیان و دیگر ملیت‌ها به دربار بسیار بهره می‌برد.
آتوسا از صلب داریوش شاه دارای چهار فرزند شد، که بزرگ‌ترین آن‌ها خشایارشا بود. اما آتوسا همسر اول داریوش یکم نبود، و داریوش از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشا بزرگ‌تر بودند. مطابق قانون سلطنت پسر بزرگ شاه پس از او به سلطنت می‌رسید. اما آتوسا آن قدر بر شوهر خود نفوذ داشت که توانست خشایارشا را پس از داریوش به سلطنت برساند.
در زمان سلطنت خشایارشا آتوسا به عنوان مادر پادشاه در امور دولت دخالت می‌کرد. آشیلوس در نمایشنامه خود همواره از او به عنوان بانوی بانوان یاد می‌کرده‌است. می‌توان گفت که در نمایشنامه آشیلوس پس از خشایار، آتوسا بیشترین نقش را بازی می‌کند.
از زمان مرگ او هیچ اطلاعی در دست نیست. تنها می‌دانیم تا زمانی که خشایار از جنگ یونان بر میگردد زنده بوده‌است. احتمالاً آرامگاه او در کنار آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم قرار دارد.

آتوسا در کتب ادبی
آتوسا، یکی از شخصیت های کلیدی در شاهکار گور ویدال، یعنی کتاب آفرینش است. اعتبار این کتایب در بحث درباره چگونگی به سلطنت زسیدن داریوش بزرگ است.

داريوش و آتوسا


راز تابلوی داریوش و آتوسا
داریوش و همسرش آتوسا مادر خشایارشا مادر بزرگ اردشیر در حالی که دست هم را گرفته اند در حال عبور از نهری شگفت و زیبا هستند که با گلهایی که آتوسا در دست دارد زینت گرفته است ( گلهای نیلوفر که در سرتاسر تخت جمشد روی دیوار ها هک شده است ) و از تخت جمشید ویران شده می گذرند تا به جهانی به غیر از بروند و با مردم ایران به قهر ابدی فرو روند تابلوی اصلی بسیار قدیمی و از اثر یک یهودی کوروش پرست است و قدمت آن به بیش از 1000 سال می رسد و در آن اتوسا در حال اشک ریختن و داریوش در حال بر داشتن خاک ایران است و در کل تابلوی پر معنایی است و اکنون در مکانی امن وجود دارد و هنوز قیمتی برای آنگذاشه نشده اما تابلوی جدید تر حاوی عظمت و وقار داریوش و خوشحال به نظر رسیدن آتوسا است ولی باز هم آنها پشت به تخت جمشید در حال عبور از نهر هستند و داریوش در حال قدم گذاشتن به نهر و برگشتن به بهشت پس از دیدن ویرانه هاست و اتوسا هم همین طور .چیزی که بسیار مشخص است ویران شدن تخت جمشید و خوشحالی داریوش و آتوسا است چون آندو مطمئن از آزادی و طراوت دوباره ایرانند داریوش و آتوسا ( دختر کوروش ) مطهر عشق پس از مرگ هستند و سنبل تمام زوجهای جوانند.

داريوش بزرگ


وصیت نامه داریوش بزرگ هخامنشی

اینک من از دنیا میروم بیست وپنج کشور جزء امپراتوری ایران است. و در تمام این کشور ها پول ایران رواج دارد وایرانیان در آن کشور ها دارای احترام هستند . و مردم کشور ها در ایران نیز دارای احترام هستند.
جانشین من خشایار شا باید مثل من در حفظ این کشور ها بکوشد . وراه نگهداری این کشور ها آن است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب وشعائر آنان را محترم بشمارد.اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو میباشد . زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته به خاطر داشته باش تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن ، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند ، اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا برمن حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .ده سال است که من مشغول ساختن انبار های غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبار ها را که از سنگ ساخته می شود وبه شکل استوانه هست در مصر آموختم و چون انبار ها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این انبار ها چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و توباید بعد از من به ساختن انبار های غله ادامه بدهی تا اینکه همواره آذوقه دو و یا سه سال کشور در آن انبار ها موجود باشد . و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبار ها برای تامین کسری خواروبار از آن استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوغه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .هرگز دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است . چون اگر دوستان وندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری رعایت دوستی بنمایی .کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد تو باید آن کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند ، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی . با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و متملق را به خود راه نده ، چون هردوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغ گو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن ، و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند ، قانون مالیات وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .افسران وسربازان ارتش را راضی نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بد رفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند . اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینطور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده وبگذار اتباع تو بتوانند بخوانند وبنویسند تا اینکه فهم وعقل آنها بیشتر شود وهر چه فهم وعقل آنها بیشتر شود ، تو با اطمینان بیشتری میتوانی سلطنت کنی . همواره حامی کیش یزدان پرستی باش . اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هرکس باید آزاد باشد و از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم . بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کرده ام بر من به پیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار . اما قبرم را که موجود است مسدود نکن تا هرزمانی که میتوانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی ، که من پدر تو پادشاهی مقتدربودم و بر بیست وپنج کشور سلطنت میکردم ،مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد . زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد ، خواه پادشاه بیست وپنج کشور باشد خواه یک خارکن و هیچ کس در ان جهان باقی نخواهد ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت را ببینی ، غرور وخود خواهی برتو غلبه خواهد کرد ، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی ، بگو قبر مرا مسدود نمایند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا ینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی وهم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد . و رای صادر نماید . زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم باشد ظلم خواهد کرد .هرگز از آباد کردن دست برندار . زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت زیرا این قاعده است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود . در آباد کردن ، حفر قنات و احداث جاده وشهر سازی را در درجه اول قرار بده .عفو وسخاوت را فراموش نکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ، ولی عفو باید فقط موقعی بکار بیفتد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطا را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .بیش از این چیزی نمیگویم این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند ، کردم . تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس میکنم مرگم نزدیک شده است .

۱۳۸۷ آذر ۱۶, شنبه

هتل بزرگ داریوش

هتل بزرگ داریوش هتل ۵ ستاره‌ای در جزیره کیش است که با سرمایه‌گذاری حسین ثابت ساخته شد. این هتل با الهام از تخت جمشید بصورت سمبلی از افتخار و عزت ایران باستان در دوران هخامنشیان ساخته شده‌است.
این هتل دارای ۱۶۸ اطاق می‌باشد و با سرمایه‌ای معادل ۱۲۵ میلیون دلار ساخته شده‌است.


Mr Sabet

هر کجا عشق آید و ساکن شود هرچه نا ممکن بود ممکن شود
حسین ثابت 71 ساله و متولد مشهد است. او از ثروتمندترین مردان ایران به شمار می رود که در آلمان زندگی می کند. ثابت در جزایر قناری 9 هتل مجلل با پنج هزار تخت دارد و در ایران نیز هتل بزرگ داریوش را به سبک تخت جمشید در کیش ساخته است. وي، غیر از این هتل، چهار هتل دیگر نیز در کیش دارد. همچنین هفتم آبان ماه امسال کلنگ تنها هتل خورشیدی ایران را در پارک دلفین های کیش به زمین زد. این هتل هفت ستاره با انرژی خورشید کار خواهد کرد و در زمینی به وسعت یکصد هزار متر و 23 طبقه ساخته می‌شود. هزينه ساخت این هتل، 120 میلیارد تومان برآورد شده است او همچنین ۲۵٪ سهام هتل‌های لاله را در اختیار دارد. ثابت اخیرا کل سهام و املاک شرکت هوایی فراز قشم را خریده است آقای ثابت هتل داریوش با این همه مجسمه ، نقش برجسته و تصاویر بزرگ و کوچک ، تخت جمشید کوچک و مدرنی است در دل آبهای خلیج فارس. در این هتل دو مورد مد نظر بوده یکی مساله اقتصاد و دیگری مطرح کردن فرهنگ و هنر ایرانی . من با اقتصادش کاری ندارم اما قسمت دوم را نمی دانم که "ثابت" در مطرح کردن هویت ایرانی ، (سیا سی) کار است یا عاشق ؟ثابت : همانطور که خودتان گفتید ساختن هتل دو وجه دارد . یکی سرمایه گزاری و بازدهی آن و دیگری هویت بخشی به یک فرهنگ است . فرهنگ ایرانی .مي پرسم: ثابت عاشق ایران است یا دیدگاه (سیا سی) دارد. که البته هر دو به یک سرچشمه بر می گردد . جنبه (سیا سی) و عشقی به یک فرهنگ ؟ثابت: او دفترچه راهنما ی هتل داریوش را که عکسی از 21 سالگی اش را در تخت جمشید در صفحه اول چاپ شده نشان می دهد و شعری می خواند، میگوید : عشق . عشق ناممکن را ممکن می سازد . من در 21 سالگی گفتم روزی تخت جمشید را می سازم . امروز آن را در قالب یک هتل ساخته ام که یک مقام عالی رتبه اسپانیا می آید و مقابل آن فرهنگ زانو می زند و آن را ستایش می کند.ثابت برای اثبات حرفش از گنجینه شعر فارسی به خوبی استفاده می کند . بیشتر نمونه هایی که می دهد عاشقانه و اجتماعی است .مي پرسم: شما که در خارج ایران آدم موفقی هستند چرا پس از موفقیت به ایران توجه کردید ؟ثابت: هشت سال جنگ را ما نبودیم . جوانان ما جنگیدند و نگذاشتند حتی یک سانتی متر از مملکت از دست برود . ما چه کار کردیم ؟ من امروز آمده ام برای خدمت به ایران ، به فرهنگ ایرانی ، به فرهنگ اسلامی . انتظاری هم ندارم . نمی خواهم حتی یک دسته گل برای من بیاورید . من می خواهم همانطور که جوانان ، ایران را نگاه داشتند من هویت ایران را به جهان بشناسانم . من کلکسیونی شامل 30،000 پروانه که برخی از آنها نسلشان منقرض شده برای ایران خریده ام که می دانم تا سیصد سال دیگر هم سرمایه اولیه اش بر نمی گردد ، اما این پروانه ها در یک موزه می تواند انگیزه ای باشد برای جلب توریست . من حاظرم این مجموعه ی بی نظیر را به ایران تقدیم کنم اما در جایی که با این رنگ ها ، دانش ، نوع زندگی و ارزش آن ها همامنگی داشته باشد.من می خواستم بپرسم آیا شما تنها از طریق هتل و هتلداری می خواهید به هویت بخشی و گسترس آن بپردازید یا برنامه های دیگری هم دارید ؟ثابت: نه . فقط به هتل و هتلداری فکر نمی کنم . شما می بینید که در کیش کنار 7 هتل مطرح و مدرن پارک دلفین ها را ساخته ام . پارکی با وسعت 640000 متر مربع که برای اولین بار در خاورمیانه ساخته شده با مجموعه ای از پرندگان و گیاهان نایاب دنیا و نمایش دلفین هایی که مربیان ایرانی دارند، یا در همین رابطه برای نمایش هزاران پرنده از گونه های مختلف بزرگترین قفس دنیا را به ابعاد ( 550 * 400 متر ) مطابق با محیط زیست طبیعی زندگی اشان ساخته ایم . این مجموعه دیدنی از طرف دیگر 2 تا 3 درجه دمای جزیره را پایین آورده است .مي پرسم: آقای ثابت من بر می گردم روی هویت ایرانی که شما بیشتر به آن پرداخته اید و آن فرهنگ و هنر قبل از اسلام است . برای بعد از اسلام چکار کردید ؟ثابت : اسلام یک دین برتر است . من نهج البلاغه را حفظ هستم . نهج البلاغه دنیایی از ادب ، فلسفه و ترتیب است . قرآن که جهانی دیگر دارد . ایران قبلا فرهنگ و هنر خودش را داشته و بعد اسلام را پذیزفته چون به فرامین و مقررات آن نیازمند بوده است . حضرت محمد (ص) هم انسانی والا بوده که خداوند بر اساس توانایی هایش او را به پیامبری برگزید . او به امر اقتصاد در کنار تعالیم دینی توجه داشت و حج توانست از همان آغاز تا امروز وضعیت مادی و اقتصادی مکه و در نتیجه عربستان را بهبود بخشد . اما ما در ایران تفکر اسلامی را مثلا در مورد زیارت امام رضا انجام ندادیم. اسلام از اشخاص دعوت می کند که به حج بیایند که استطاعت مادی داشته باشند و در نتیجه پول خرج کنند . در حالی که ما زیارت امام رضا را حج فقرا می نامیم و رویش تبلیغ می کنیم .مي پرسم: چرا شما که مشهدی هستید برنامه هایی برای مشهد ندارید ؟ثابت: داشتم و دارم . از سالهای گذشته سعی داشتم کار بزرگی در مشهد انجام دهم . اما برنامه هایم بنا به دلایلی مورد تصویب قرار نگرفت . امروز هم برای فردوسی برنامه دارم .. همین امروز با یک آلمانی معدن شناس قرار ملاقات دارم تا بزرگترین سنگ را به مشهد حمل کنیم ، برای ساختن مجسمه فردوسی ، کسی که زبان و هویت ایرانی را زنده نگاه داشت . امیدوارم بتوانم برنامه هایم را برای فردوسی به پایان برسانم و مسئولین در این امر کمک کنند .مي پرسم: میانه شما با روزنامه نگاران چگونه است ؟ثابت: من 700 صفحه خاطره دارم .. در آلمان که درس می خواندم برای گذران زندگی روزنامه می فروختم ولی بعد همان روزنامه را خریدم . از روزنامه نگاری اطلاعی نداشتم . منتقدان من این را مطرح کردند . من بهترین مفسران وخبره های هر بخشی را دور هم جمع کردم و از آنها آموختم و تجربه کسب کردم . اعتقاد دارم تجربه از علم و ثروت بالاتر است .مي پرسم: حرف آخرتان ؟ثابت: وقتی با انگشت به طرف دیگری نشان می روید، توجه کنید که سه انگشت خودتان را نشان می دهد . اول باید تکلیف خودتان را مشخص کنید . عمر دنیا کوتاه است . عشق آن نیست که غم بر در غمخواری برد .این را در سردر دفتر آلمانم نوشته ام : " حق الناس را دست نزن . مصمم باش . عاشق تصمیمت باش . آن وقت است که محال پا به فرار می گذارد " برخی می گویند خوب است آدم فقیر باشد اما سالم باشد . اما من اعتقاد دارم آدم باید هم سالم باشد و هم ثروتمند

داداش حسن




پارک د لفین ها

پارك دلفين ها :
مساحت حدود 100 هكتار تاريخ شروع پروژه 1377 و در تاريخ 1379 اولين پروژه بهره بردارى شد . پروژه هاى اجرا شده : مشتمل بر مجموعه استخرهاى دلفين و باغ پرندگان ، ايجاد فضاى سبز و گونه هاى مختلف گياهى . پروژه هاى در دست اقدام : احداث سه هتل 5 و 7 ستاره ، احداث باغ كاكتوس ، احداث باغ پروانه ها ، احداث تونل زير دريايى ، احداث اسكله مارينا جهت انجام بازى هاى آبى ، احداث سايت شترمرغ سوارى و ايجاد پارك كودك و ايجاد مركز خريد بين المللى مى باشد . دلفيناريوم‌ : متنوع ترين پستانداران دريايى از جمله دلفين ، شير دريايى شمالى ، شير دريايى جنوبى ، گربه دريايى شمالى ، گراز دريايى ، پنگوئن در بزرگترين دلفيناريوم خاورميانه و در پارك دلفينها جمع آورى شده اند . اين مجموعه داراى 21 پستاندار دريايى و استخرهايى با حجم 18.000 متر مكعب دارد كه اين پستانداران در اين استخرها كه آب دريا را دارند نگهدارى و مهيج ترين نمايش ها را اجرا مى كنند . گفتنى است در طى اين 7 سال گذشته از بدو ورود اين حيوانات از نقاط مختلف جهان ، مربيان جوان ايرانى در اين مجموعه تعليمات لازم را ديده و به فعاليت مشغولند . فضاى سبز پارك دلفين : با توجه به موقعيت استراتژيكى و آب و هواى نامساعد كيش از جهت پوشش گياهى ، بيش از 100 گونه گياهى در اين پارك پرورش داده شده اند . با وجود مرجانى بودن زمين ها و مشكلات كاشت و آب رسانى 20.000 اصله نخل ، بنجامين هاى بسيار بزرگ ، درختان لور(انجير معابد) ، اوكاليپتوس ، آكاسيا ، مورد ، كهور ، گل ختمى ، شيشه شور ، تكوما ،سياه نوفيلد ، كند كارپوس ، جونيا پروس و بيش از 25 گونه كاكتوس و ساير گياهان موجود مى باشد كه چشم انداز زيبايى را براى بازديد كنندگان مهيا كرده است . باغ پرندگان : باغ پرندگان لبا داشتن بيش از 50 گونه جانورى از جمله پليكان ، شتر مرغ ، طوطى ماكائو ، طاووس ، انواع لك لك ، توكان ، توراكو ، قو ، پنگوئن و انواع جانوران نادرى مثل كروكوديل يكى از زيباترين و نادرترين مراكز نگهدارى جانوران در ايران است . از جمله نكات قابل توجه در اين پارك گردآورى گونه هاى مختلف از اقصى نقاط جهان ، از آمريكاى جنوبى تا استراليا و از شرق آسيا تا آفريقا مى باشد .
نشانى : واقع در جنوب شرقى جزيره
تلفن هاى تماس : 4440850.3 و 4445230 و 4442852

mehdi_amjadi@yahoo.com

پارک د لفین ها




پارک د لفین ها




۱۳۸۷ آذر ۱۵, جمعه